دکتر غلامرضا محمدی /کویر

باغهای تشنه بیمارند باران دیر شد

غنچه ها سربرنمی آرند باران دیرشد
دشت ها راحسرتِ کاریزهایِ رفته ،سوخت 
ازعطش حاصل چه بردارند،باران دیرشد
داغ بر دل گرچه میخندند اینجا لاله ها         
 خنده ها پیداست خونبارند،باران دیرشد
آسمان دلتنگ٬من دلتنگ٬صحراتنگدل        
 تنگدل اینجاچه بسیارند٬باران دیرشد
پیش ازاین رسم سخاوت داشت دست ابر ها   
پس چرا حالا در انکارند ،باران دیر شد
درطلب باران رحمت را نمازی داشتیم
کاش باز این رسم بگذارند،باران دیر شد
نهرهاجاری چو هیچستان حسرت پرسراب
چشمه ها از درد سرشارندباران دیرشد
تانخشکد عشق گو بر ریگزاران بادها
نقش  موج و بحر بنگارند باران دیر شد
نیست اینها ابر شاید دودِ آهِ سینه هاست
کاشکی میشد که بردارند باران دیر شد
کاش طوفان هایی از(امّن یجیب)اشک ها
ابرهایی تازه بازآرند٬باران دیر شد
ماگنهکاریم می دانیم، یا رب رحمت آر
ابرها برما نمی بارند باران دیر شد

مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید

 
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا